این جوری بودم که درسته اینا کارشون خیلی درسته ولی تو هم پررو باش و رزومه بفرست و در کمال ناباوری، جواب دادند و نمونههایی فرستادند تا بر اساس اصول نگارش و دستور خطشون ویرایش کنم و باز بفرستم براشون. خیلی سخته واقعاً. تا جایی که تونستهاند تلاش کردهاند همه چیزو بپیچونند تا ببینند من چی کار میکنم. حتی میخواستند ببینند به ترجمهی اصطلاحاتی که توی پاورقی به زبان اصلی اومده، توجّه میکنم یا نه که خب من رفتم و برای compositional structure واژهنامهی اصطلاحات زبانشناسی باز کردم و «ساختارهای ترکیبی» رو تغییر دادم به «ساختهای انباشتی». در این حد! و یه جاهایی رو واقعاً رد کردم تا فردا بهشون نگاه بندازم و عصری هم باید بفرستم براشون. و همین الآن سرمو از روی برگهها بلند کردم و دیدم داره یک میشه! فردا عربی دارم و دیگه باید برم بخوابم. فقط خواستم ابراز خوشحالی کنم برای خودم. چقدر خوبه که میتونم کارای کوچیک و بزرگ این جوری انجام بدم. کارای خوشحالکننده! چند ویراستاری کوچولو و یک ویراستاری بزرگ انجام دادهم ولی این خیلی جدیتره و قطعاً مهارتمو زیاد میکنه و سوادم رو هم چون زمینهی متنها، علوم انسانیه فقط؛ ادبیات و زبانشناسی، روانشناسی، علوم سیاسی و مانند اینها. واقعاً کمتر چیزی میتونست کیانای بیحوصلهی این روزا رو این جوری سر ذوق بیاره. چقدر کار دوستداشتنیایه آخه! هنر کلنجار رفتن با کلمهها برای زیبا و درست چیدنشون. هی با خودت بگی: «الآن میتونم این عبارتو یه جملهی جدا کنم...»، «قیدشو بیارم بعد مفعول.»، «چرا اینجا نقطهویرگول نذاشته؟!». اصلاً کارای تروتمیزو دوست دارم.
میشه ویراستار ترجمان شم؟ خیلی خوب میشهها.