(۱)
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید از این مرگ نترسید
کزین خاک برآیید سماوات بگیرید
- مولانا [حتماً شبیه همین را میخواندهاند در گودی صحرای کربلا.]
(۲)
«إن لم یکن لکم دین و أنتم لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم.»
«اگر دین ندارید و از آخرت نمیهراسید، لااقل در دنیایتان آزاده باشید.»
- امام حسین (ع) خطاب به دشمنان در ظهر عاشورا
(۳)
حدود ساعت ۱۵
امام (ع) به طرف خیمهها برگشت تا خداحافظی کند. همچنین پیراهنش را پارهپاره کرد و پوشید تا بعداً در وقت غارت کردن دشمن برهنهاش نکند... امام (ع) به میدان رفت امّا کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان میشد. بعضی تیر میانداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب میکردند. شمر و ده نفر به مقابله با امام (ع) آمدند... اهل حرم از صدای ذوالجناح متوجّه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن دوید و به سمت امام (ع) آمد. او را در آغوش عمویش کشتند؛ امام (ع) برای سومین بار ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»
- «بزرگترین داستان عالم»، روایتی اینفوگرافیک از واقعهی عاشورا، نوشتهی احسان رضایی، شمارهی ۲۹۰ هفتهنامهی «همشهری جوان»
(۴)
[میدان، عصر عاشورا]
شبلی: بیشمشیر به چه کاری آمدهام؟ (از جگر فریاد میزند) اگر نباید به وقت میرسیدم، چرا مرا خواندی؟ (و از پا درمیآید)
- فیلمنامهی «روز واقعه»، نوشتهی بهرام بیضایی