یک: منابع مرحلهی اوّلمون اعلام شد. به شرح زیر:
۱) شاهنامه جانمان، یزدگردش
۲) اخوانِ جان، آخر شاهنامه
۳) آقا ابوالفضل بیهقی، مجلد پنجمشون
۴) آقای انوری، غزلیّات مختوم به و، ه، ی
۵) گلستان سعدی، بابهای ۳ و ۴ و ۷
مشخصه که به ترتیبی که بهشون عشق میورزم نوشتم یا خاطر نشان کنم؟ حالی کاری ندارم که عملاً بیسلیقگی کردن در انتخاب بخش تاریخی شاهنامه، ولی نمیدونم چرا هیچ کس به چشم یه تجربهی تازه نگاهش نمیکنه! بعد نگاه کردن دیدن ته شاهنامه رو منبع کردن، گفتن خب آخر شاهنامهی اخوان رو هم بگیم دیگه! در بیهقی همین بس که میشه دوستش داشت و به از اون، حاجب علی قریب زیاد داره و در باب انوری باید گفت که انوری این چه شیوهی غزل است آخه؟ چرا انقدر باهم فرق دارن اینا؟ گلستان هم که... میخوام که باهاش دوست شم.
شد همون که فکر میکردم بهش، دارم خودمو پرورش میدم انگار. با وجود همهی غرهایی که میشنوم از این و اون، خیلی زیاد دوستشون دارم و حالم خوبه.
دو: دیروز یک نفر مستقیم تو چشمام نگاه کرد و با یک لبخند بزرگ گفت: کیانا واقعاً ازت ممنونم! کاش میدونست من ازش ممنونترم از این که اندکی بهدردبخور بودم براش.
سه: شیرینی مشکوةمونو خوردیم بالأخره؛ وسط کلاس آقای خوشدل و یک عالمه فعل مثال و اجوف یایی و واوی، بدجوری چسبید. مبارکترینش باشه.
چهار: دوشنبه فاینال دارم، تموم میشه. پاس میشم و تموم میشه و هر جور که دلم بخواد زبان یاد میگیرم، هر چند که جملههای دیکشنری این ترم، بیرحمانه زیبا بودند.