از عشق، از امید، از فردا نمی‌ترسی

بهش می‌گم: «بعضی رفتارا معناداره. بالا بری، پایین بیای، خودآگاه یا ناخودگاه طرف داره باهات حرف می‌زنه. یه منظوری هست پشت دو ثانیه دیرتر ول کردن دستی که سمتت دراز شده بوده برای خداحافظی؛ یه حرفی هست پس چای خریدن برای کسی که حتی فرصت اینو نداره که بشینه و اون چای رو با تو بخوره و سریع باید بره. الکی که آدم زنگ‌ نمی‌زنه بگه روز فلان و بیسار رو بهت تبریک می‌گم.»

می‌گه: «نه. این‌طوری که همه‌چی یه قصد و غرضی پشتشه.»

می‌گم: «بذار ازت یه جور دیگه بپرسم؛ وقتی دسته‌جمعی می‌رید کافه، تا حالا شده مشغول این بشی که دارچین رو با دستت خرد کنی، چون عطر زیادی‌ش رو تو چایت دوست نداری و نبات رو از روی دستمال برداری و فوتش کنی و بغلتونی توی لیوان و بیسکوییت کنار دستت رو برداری و با خودت بگی چقدر کوچولوئه و بیای یه لقمهٔ چپش کنی که کامت شیرین بشه و همون موقع سرت رو بیاری بالا و ببینی داره از سیگارش کام‌ می‌گیره و نگاهت می‌کنه؟»

هیچی نمی‌گه. سیگارش رو توی جاسیگاری خاموش می‌کنه.

می‌گه: «الان وقتش نیست. تو خودت گفتی کافه نریم، بیا خونه. بعد من فلان کنم؟»

می‌گم: «اون چیزی که این حکومت هیچ‌وقت دوست نداشته ما یاد بگیریم اینه که هم رو دوست داشته باشیم، دلمون بخواد حرفای هم رو بشنویم، تو چشم‌های هم زل بزنیم، دست هم رو محکم بگیریم. اگه این حالِ الان تو همون چیزیه که اونا نمی‌خوان، الان نه، پس کی؟ اگه تو الان قوی‌تری، مطمئن باش داری کار درست رو در وقت درست می‌کنی.»

می‌خواد لبخندش رو نبینم، ولی گوشه‌های لبش تکون می‌خوره.

برآی از کوه صبر، ای صبح امید

گفتن از اینکه امیدواریم تکراریه؟ تکراری باشه. مگه موقع بهار که از شاخه‌های خشکیده جوونه‌های سبز سر در می‌آرن کسی می‌گه چه تصویر تکراری خسته‌کننده‌ای؟ مگه وقتی بارون نم‌نم می‌زنه و شهر رو خنک می‌کنه کسی می‌گه بسه؟ مگه وقتی یه نوزاد دستش رو مشت می‌کنه دور انگشت مادرش یا تو روی پدرش شکرخنده می‌زنه کسی می‌گه چقدر مزخرف؟ امید هم مثل هزار هزار زیبایی دیگه در دنیای ما قشنگ و مهم‌تر از اون، حیاتیه. امید داشتن به هرکس و هرچیزی خوبه. آدم رو وصل می‌کنه به زندگی و حس رخوت زمستون‌وارش رو ازش می‌گیره. امید هلت می‌ده به سمت هدفت، به سمت خویشکاری‌ت و به سمت پشتکار و اشتیاق. برای مایی که جوونی‌مون در واهمه و ترس و خشم گذشته، امید خوبه. امیدی که امروز در دل داریم اگر غایت همهٔ سختی‌هایی باشه که کشیده‌ایم، می‌ارزه. یعنی هیچی نشه، فقط همین امید به ما برگشته باشه. بازم می‌ارزه. این رو وقتی می‌فهمم که از خودم جدا می‌شم و می‌آم از بالا به این روزهای حامد اسماعیلیون نگاه می‌کنم. بزرگا مردا که تویی.