برآی از کوه صبر، ای صبح امید

گفتن از اینکه امیدواریم تکراریه؟ تکراری باشه. مگه موقع بهار که از شاخه‌های خشکیده جوونه‌های سبز سر در می‌آرن کسی می‌گه چه تصویر تکراری خسته‌کننده‌ای؟ مگه وقتی بارون نم‌نم می‌زنه و شهر رو خنک می‌کنه کسی می‌گه بسه؟ مگه وقتی یه نوزاد دستش رو مشت می‌کنه دور انگشت مادرش یا تو روی پدرش شکرخنده می‌زنه کسی می‌گه چقدر مزخرف؟ امید هم مثل هزار هزار زیبایی دیگه در دنیای ما قشنگ و مهم‌تر از اون، حیاتیه. امید داشتن به هرکس و هرچیزی خوبه. آدم رو وصل می‌کنه به زندگی و حس رخوت زمستون‌وارش رو ازش می‌گیره. امید هلت می‌ده به سمت هدفت، به سمت خویشکاری‌ت و به سمت پشتکار و اشتیاق. برای مایی که جوونی‌مون در واهمه و ترس و خشم گذشته، امید خوبه. امیدی که امروز در دل داریم اگر غایت همهٔ سختی‌هایی باشه که کشیده‌ایم، می‌ارزه. یعنی هیچی نشه، فقط همین امید به ما برگشته باشه. بازم می‌ارزه. این رو وقتی می‌فهمم که از خودم جدا می‌شم و می‌آم از بالا به این روزهای حامد اسماعیلیون نگاه می‌کنم. بزرگا مردا که تویی.

نظرات 1 + ارسال نظر
دال دوشنبه 11 مهر 1401 ساعت 21:52

اتفاقاً فکر کنم امید جزو چیزاییه نه بهش عادت داریم و نه برامون تکراریه.

دقیقاً.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد