#PS752

صبحگاهی سر خوناب جگر بگشایید

ژالهٔ صبحدم از نرگس تر بگشایید

گریه گر سوی مژه راه نیابد مژه را

ره سوی گریه کزو نیست گذر بگشایید


در این یک سال حتی یک لحظه فراموشم نشد. تا زنده‌ایم فراموش نمی‌کنیم.

با احترام به همهٔ کسانی که همچنان دادخواهند و در جست‌وجوی حقیقت،

به یاد همهٔ قربانیان جنایت سرنگون کردن هواپیمای اوکراینی،

با آرزوی صبر و آرامش قلبی برای همهٔ بازماندگانشان،

و برای آرش و پونه، الوند و نگار و ری‌را که این روزها تصویر خنده‌هایش پیش چشمم از هرچیزی روشن‌تر است.


1+ 176

ممنون از روزهایی که تموم نمی‌شن. ممنون از نودوهشتی که ادامه داره، هی تموم نمی‌شه، هی تموم نمی‌شه. ولی اینو دیگه جدی دارم می‌گم. لطفاً لطفاً فردا که بیدار می‌شم یه روز جدید شروع نشه. من می‌خوام حتی در همین چهاردهم دی ماه نفرت‌انگیز بمونم، ولی نزدیک نشم به روزای بعد. واقعاً کشش این رو ندارم که این واقعیت که یک سال گذشته بیاد و سیلی بزنه تو صورتم. طاقت ندارم. کاش هیچ‌وقت نبودید. کاش برای برآورده شدن آرزوی قلبی سردار دل‌هاتون انتقام سخت نمی‌گرفتید. کاش هر روز ما رو توی آتیش خشم و درد و وحشت و غم نمی‌سوزوندید. کاش به کشته‌های کرمان که احدی شک نداره به خاطر جیب و شکم گرسنه تو نمایشتون بودن احترام می‌ذاشتید تا وقتی شاگرد جدید بهم زنگ می‌زنه و می‌گه: «من فرزانگان کرمان درس می‌خونم» نگم: «یه دقیقه گوشی» و سعی نکنم بغض خفه‌کننده‌م رو با یه لیوان آب قورت بدم. به کی اهمیت می‌دید شما جز ذات نکبت‌بار خودتون؟ ببینیم روزی رو که تموم می‌شه این کابوس. چندتا کشور دیگه از منطقه باید با اسرائیل صلح کنن تا مردم غیور ما بفهمن سردارانشون میلیون‌ها نفر رو کشتند و آواره کردند و به جنون رسوندند، از سر بازی‌های کثیف خودشون؟ آه خدای من! بشار اسد کودک‌کش محبوب شما کی با اسرائیل صلح می‌کنه؟ اصلاً همۀ اینا به من چه. من که سیاسی نیستم. من فقط یه آدمم که نزدیک یک ساله هروقت می‌خندم، صدای خودم توی ذهنم از شما می‌پرسه: «چرا هواپیمای مسافربری رو با دوتا موشک زدید؟ مگه اونا حق نداشتن بخندن؟» این اگه ته خط نیست، پس کجاست؟