وقت خوش شد، آری!

داشتم در عمق ۴ متری دیکشنری‌ها و برگه‌ها و خودکارهای رنگی‌ ‌‌ام و نگرانی کشنده‌ی امتحان آخر ترم  غرق می‌شدم که دستم را دراز کردم و به هر زحمتی که بود «صدای سخن عشق» را برداشتم. بازش که کردم، آمد:

گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند

ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست

لبخند زدم و بستمش. هنوز دارم لبخند می‌زنم. :)

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد