Pass Mark تو چقدر شیرینی؟!

و البته که هیچ وقت هیچ چیز من را به خوبی تو متوجه گذر زمان نمی اندازد، فاینال اگزم کانون جانا. 

براستی که انگار همین دیروز بود که خوش و خرم برگه را دادیم و با حالت «هِلو سامر!» با مونا فرهنگرفتیم  و همه چیز را رنگی تر دیدیم و برگشتیم. دیروز هم جشن گرفتیم برای خودمان و کتاب خریدیم و هات داگ موعود را زدیم بر بدن در سپیدگاه. در راه برگشت توی تاکسی مدام به این فکر می کردم که چرا انقدر همه چیز زندگی ام افتاده روی دور تند؟ من چه کار می توانم بکنم که حداقل برسم بهش و پا به پایش بدوم؟ ندا آمد که یکم کمتر برو تلگرام! همینم مانده بود یک منبع پند دهنده ی درون هم کشف کنم در وجودم. به و به. 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد