دوباره ایران

دلم می‌خواست اولین پست بعد روز اوّل اردی‌بهشتم همانی باشد که نوشتم و گریه کردم با نوشتنش امّا الآن که بندبند تنم از خستگی چند هفته کار زیاد درد می‌کند، می‌خواهم اعتراف کنم که اگر می‌شد همین الآن هم رفت میدان فردوسی -همان طور که ۵ ساعت پیش رفتم-، روزنامه و پوستر داد و خندید، با جان و دل و سر بنفش می‌پوشیدم و می‌رفتم. مدرسه‌ی این روزها، حرف‌های این روزها، تهران این روزها و اصلاً زندگی این روزها عجیب من را به وجد می‌آورد. مانند فریادهای سرخوشانه‌‌ در شیرودی و آزادی...

شنبه می‌آیم و خوشحالی می‌کنم. 

+ آقای روحانی عزیز، من نمی‌توانم رای بدهم امّا به قولم وفا کردم. جمعه دوازده نفر از طرف من و خودشان، اسم دوست‌داشتنی شما را در صندوق‌ها می‌اندازند.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد