با تمام وجودم متأسّفم که تدریس همهی کتابها توی مدرسهمون، حداقل یکم فرق داره با جاهای دیگه امّا کلاسهای دین و زندگی به همون فاصله دادن دین از زندگی اصرار میورزن. سر کلاس، بیشترین جملههایی که میشنیدم چیزی بودن شبیه «این جای خالی اومده سه سال پیش.»، «عواملش مهمه.»، «این حدیث رو باید حفظ باشید.»، «پیام آیات رو باید عیناً بنویسید.» و بدترین قسمتش اینه که سر کلاس نمیشد/ نمیذاشتن حرف بزنیم. نتیجهش شده من که نمیتونم نصف جملههای کتاب رو درک کنم؛ کتاب دینی رو گذاشتم روی میز؛ بهش گفتم فردا عصر بهش سر میزنم و الآن میخوام نهجالبلاغه بخونم. واقعاً قشنگتره. بهبه!