و بعدها تاریخ از من به عنوان پدیدهای یاد خواهدکرد که حتّی با بیماری آبلهمرغونش هم خوش میگذرونه! بشقابهای پر از هندوونه خوردن و خزیدن لای ملحفههای خنک و گوش دادن به موسیقیهای خوب و کتاب خوندن و فرندز دیدن و بوی شامپو جانسون. ساجده برام ویدیوهای عباسپورو میفرستاد تا خوب شم؛ شقایق ساعتها از ماجراهای کتابخونه رفتناش میگفت برام؛ آزاده به قیافهم میخندید؛ مشکوة غزل خاقانی و سعدی میخوند برام و زینب مرتّب حالمو میپرسید. به زور راضی شد که بساطشو جمع نکنه و بیاد خونهمون که تنها نباشم. سوسک سیاه ناقلا سرزده اومد پیشم. عینکشو عوض کردهبود. از نرگسایی که آوردهبود، لبخند زدم. برام از پیش رفتن کاراش تعریف کرد. نگران بود؛ خیلی زیاد ولی سعی میکرد من نفهمم. وقتی داشت میرفت دستامو فشار داد و بعد یهویی داد زد: «ناخنات کو؟!»
تو گروه با فنچام، پیام گذاشتم که آبلهمرغون گرفتم و نمیبینمشون تا ده روزی. دو نفرشون جزو اوّلین نفرایی بودن که حالمو پرسیدن و مرتّب میپرسن حتّی. دلم براشون تنگ شده خب. کوچولوهای دلنگرون باهوش من!
دیروز مامانو با هزار بدبختی فرستادم سر کار و جلسههاش. عصر قهوه دم کردم و بابا که اومد نشستیم به خوردن کلوچه و قهوه. یه عالمه حرف زدیم و از اون مسخرهبازیهایی دراوردیم که اشکمون درمیاد باهاشون. لیوانا رو که میبردم تو آشپزخونه، نگام افتاد به موهای پشت سر بابا. کی انقدر سفیدیاش زیاد شد؟ جوگندمی شده کاملاً. غم دنیا ریخت تو دلم.
بهراستی که آدمی از فردای خویش بیخبره. شنبهم هیچ اونی که فکر میکردم نشد! به جاش توی تختم کرخت بودم و به خاطر تب شدیدم افکار هذیونی داشتم. تموم شد ولی. همون دو شب بود همهی سختیش. تاولای بزرگ و بادکنکی با حجم زیادی از آب سفید و زرد زیرشون تبدیل شدهن به زخمای خشک و سیاه که دیگه دورشون قرمز نیست و هر دفعه میرم حمّام مقدار خوبی ریزش میکنن. این توضیحات چندش هم برای وقتی که دلم برای بیماریم تنگ میشه.
از هفتهی بعد به زندگی عادی برمیگردم. الحمد للّه علی کلّ حال.
پ.ن: عنوان، نام و نام خانوادگی ویروس دلبریه که قراره از این به بعد مهمون من باشه. به نویسندههای زن انتلکتمآب سوسیالیست بلوند آمریکایی میخوره که پاتوقشون تو یه کافهتریای تاریک، میز بغل پنجرهس.
هی اینجا چه خبره؟!
کیانا من چرا نمیدونستم؟
الهی :(
خوب شدم دیگه زیبارو. =)
چند تا لعنت مناسبته؟
صفر تا =)
ویروسی که قراره مهمونت باشه؟ وات دو یو مین؟!
افرادی که در طول زندگیشان آبلهمرغان میگیرند پس از بهبودی، ویروس آبلهمرغان بهصورت مخفی در گانگلیونهای عصبی بدنشان باقی میماند. این اتفاق برای همه افراد میافتد و هیچ عارضهای برای فرد ایجاد نمیکند. ممکن است تا آخر عمر هم هیچ علامتی نداشته باشد و ویروس مجدداً خود را نشان ندهد.
به نقل از سلامت نیوز :دی