به نظرم تو قشنگترین قاب یه عصر برفی وسط زمستون، پسره و دختره تا مچ پا رفتن تو برفای نرم و تمیز؛ پسره کاپشن سیاه پوشیده و از پشت دختره رو که شال صورتی سرشه، بغل کرده و دختره دستاشو گذاشته رو دستای حلقهشدهی پسره و به آسمون نگاه میکنه. هر دو میخندن. پسره به کجا نگاه میکنه؟ به دختره. لابد زمان باید وایسه ولی برف همچنان با وزش باد آروم بخوره تو صورت جفتشون. گذر ثانیهها وایسه ولی؛ تا ابد.