کتابی رو که بهم کادو داده، باز کردم. یه صفحهی سفید اومد با همین یک خط: «و سپیدهدم با دستانت بیدار میشود».
آیدا در آینه یا کیانا در پنجره یا هر چی؛ من امروز رو تا صدها سال دیگه به نام تو میزنم. من از امروز تا صدها سال دیگه شاملو رو یه جور دیگه دوست میدارم. قول میدم مستمراً یادم بمونه این همه حس خوب.