دقایقی پیش یک عدد ایتیام گرسنه واقع در سر کوچهمون کارت بانکی منو بلعید. اگه بدونید، این گونه از غیرجانداران فقط ده ثانیه منتظر میمونن تا شما کارتتون رو بردارید؛ در غیر این صورت تصمیم میگیرن اونو پیش خودشون نگه دارن تا درس بگیرید که سرعت واکنشهاتون رو بالا ببرید. و شاید بخواید بدونید من اون ده ثانیه داشتم چی کار میکردم. باید بگم که انگشت شست دست راستمو گذاشتهبودم رو آخرین رقم موجودیم (چگونه ریال را به تومان تبدیل کنیم) و داشتم با انگشت شست دست چپم سهرقمسهرقم جدا میکردم (چگونه یک عدد چند رقمی را بخوانیم) و این کارو چند بار کردم و احتمالاً در زمینه هم آهنگ پتومت پخش میشد. وقتی سرمو اوردم بالا، دیدم روی صفحهی ایتیام نوشته ما کارتتونو برداشتیم بیاید تو بانک بگیریدش اگه خواستین.
خیلی تلخ بود امّا من بالأخره باید به کنه این قضیه میرسیدم که اگه میخوام مقداری از حقوقمو پسانداز کنم، نباید بذارم تو حسابم بمونه -چون آدم بیمبالاتیم- بلکه باید نقدش کنم و به شیوهی پسندیدهی قدما قایم کنمش توی بالشی، لای کتابی چیزی که به امید خدا یادم بره دارمش اصلاً و خرجش نکنم. خب الآن من چی کار کنم با این مبلغ غیرقابلتوجّه تا آخر ماه؟
الان صحیحه من بگم حرف زدن هادیت هم خندهداره یا چی؟ =))
خیر، صحیح نیست. :))))
واقعا روحمو شاد کردی=)))خندهدار بود واقعا(دستتو گذاشتن رو صفرا و فلان)
بابا خیلی معمولیه که! مث حرف زدنمه! چیش انقدر بامزه بوده برا شماها؟ =))))
در هر صورت قربون تو ولی من میرم. حرف نباشه.
واقعا خندهی خوبی بهم داد این پستت ولی چون دو فاصلهی دو متریم یکی نشسته و داره کنکور عمومی میزنه نمیتونم بلند بخندم و به یه لبخند بسنده کردم. =)))
من با فقر و فلاکت دستوپنجه نرم میکنم; تو میخندی!
ببین کاراتو. :(
گرفتی کارتت رو حالا؟ =)))))
عنوان =)))
آره. :)))