برای من ای دوست چراغی بیاور

اولین باریه که بیمارستان بستری شده‌م و اولین شبیه که تو بیمارستان می‌خوابم، اگه خوابم ببره البته. دهنم مزه‌ی لجن می‌ده. نگران فردام و مامانم خوابیده و با خیال راحت اشک می‌ریزم. دستمو که می‌ذارم رو تخت تا بلند شم، لاکای زرشکیم روی ملحفه‌های سفید به‌طرز دلخراشی زار می‌زنن. دلم گرفته. بمیرم برای کسایی که زیاد صبح کردن از این شبا... بمیرم.


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد