بنویس، اعتراف کن!

اعتراف می‌کنم به شدت دلم می‌خواست یه نفر نوازشم کنه، بغلم کنه. همه فکر می‌کنن باید تنها باشم این روزا و از سر بگذرونم حال ناخوشمو. رفتارشون با من عادیه. هیچ‌کی آرومم نمی‌کنه. انگار نه انگار. شاید کار درستی می‌کنن. شاید خوب نقش بازی می‌کنم.

اعتراف می‌کنم دلم می‌خواست خودشو انقدر آروم جلوه نمی‌داد. انگار نه انگار. دلم می‌خواست بی‌تابی می‌کرد و با هم می‌ریختیم بیرون خودمونو. و تموم می‌شد. این‌جوری بده. حس می‌کنم داریم یه درد مزمن می‌ذاریم تو وجودمون که اذیت‌کننده می‌شه حتماً.

اعتراف می‌کنم به همه‌چی شک کرده‌م، از اول تا آخرش.

و اعتراف می‌کنم نمی‌دونم باید چه‌جوری خودمو جمع‌وجور کنم.

پناه می‌برم به خدا از شر خودم.


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد