برای خاطر ما اندکی غبار نویس، ممنون.

باید ثبت بشه روزی که تباه بودم اما عقلم اجازه نداد با اون حال برم بشینم سر کلاس بشری. و اگه ذره‌ای بدونید از عشق بی‌پایان من به این مرد و اینکه لحظه‌ای از کلاساشو از دست نداده‌م در این هفت ماه و تنها برنامهٔ ثابت حال‌خوب‌کن من در هفته‌ تاریخ‌ادبیاتشه، می‌فهمیدید چقدر تباه بودم که نرفتم. گوشهٔ بوفه نشستم، تا ساعت هفت. همین.

فردا، از فردا. قول می‌دم.

پ.ن: ساجده بغلم کرد، بالاخره. الان دیدم اس‌ام‌اس داده: «من به حسابت می‌رسم.» بیا برس.


نظرات 1 + ارسال نظر
Neg دوشنبه 26 فروردین 1398 ساعت 07:05

اومدم برا پست قبلی بگم بیا بغلت کنم گفتم اول این ییکی رو هم بخونم بعد می‌گم. بیا منم بغلت کنم، بعدم به حسابت برسم.

عزیزدلم =))))

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد