اگر نه آنستی...

«بس رنجورم و کس نیست که با او دمی بزنم. چه توان کرد و چه شاید کرد؟... اگر نه آنستی که ضعفِ بشریّت طاقتِ انتقام ندارد، تمام کردمی! لیکن مانع این است...»

نامه‌های عین‌القضات


عینی جان، کاش الان اینجا بودی و با بغض برام درددل می‌کردی از خواص بی‌بصیرت و منم با غر برات چس‌ناله می‌کردم از تکلیفای گلستان. تموم نمی‌شه عینی. و منم حوصله‌شو ندارم؛ فقط حوصلهٔ تو رو دارم و تفسیر عشر. چه کنم؟ تو بگو.


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد