چه چیزی مهم‌تر از تو، چه چیزی واجب‌تر؟

من دلم پر می‌کشید که بیای خونه‌مون، شبا بمونی مامان زهرا جون، ولی روی تخت و بی‌حالشو تاب نمی‌ارما. پا شو، خوب شو.

چون از صبح جلوی اشکامو گرفته بودم. و چون وقتی علی می‌گه: «چشم کلی دعا می‌کنم.» خیالم راحت می‌شه. 


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد