ای کاشکی من خود نبودمی

چی شده؟ مامان زهرا؟ حال بد؟ تهوع؟ افت فشار؟ اورژانس؟ گریه؟ آمبولانس خصوصی؟ بیمارستان؟ دوباره بیمارستان؟ همون بیمارستان کذایی؟ گریه؟ آی‌سی‌یو؟ دکتر نیست؟ تا بعد از عاشورا؟ گریه؟ کسری چی؟ فریاد؟ کی برمی‌گردی؟ مامان؟ مامان؟ مامان؟

این دیگه چه کابوسیه که من از سر گذروندم امروزمو باهاش؟ کی چشمامو باز می‌کنم و می‌بینم دیروزه و وسط کاخ گلستانم و چشام گریون نیست، یا مثلاً پارساله و دارم با آرامش دیگ شله‌زرد تاسوعا رو می‌شورم و زیرلب دعا می‌کنم؟ این دیگه چه‌جورشه خدا؟ چی‌کار کرده‌م مگه که این‌قدر تنها و غمگینم می‌کنی؟ حالا من چه‌جوری دهنمو باز کنم و بگم «خدایا شکرت»؟ دیگه جا ندارم. دیگه واقعاً نمی‌تونم. دلم تیر می‌کشه. قفسهٔ سینه‌م پر از درده. راه نفسم بسته‌س. حس می‌کنم دیگه هیچی ندارم. این دیگه چه‌جورشه؟

یا لیتنی مت قبل هذا و کنت نسیاً منسیاً

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد