زندگی مستقل، تجربه‌های جدید

امروز رفتم خرید. یاد گرفتم بادمجون خوب رو چه شکلی انتخاب کنم و شلیل‌های خیلی نرم رو برندارم و به وزن نوشته‌شده روی بسته‌های ماکارونی دقت کنم و فاکتورهای خریدمو کنار هم بذارم.

امروز ناهار آبگوشت بود و من برای اولین بار خودم گوشتای قابلمه رو کوبیدم. نمک و فلفل و دارچین بهش زدم. و به نظرم اومد یه‌کم هم از آب گوشت باید بمونه تا نخودا نرم بشن؛ حالا شاید من زیاد خشک دوست ندارم. خودم راز موفقیتمو در با دقت جدا کردن استخون‌ها و چرخشی کوبیدن می‌دونم. البته بعداً فهمیدم گوشت‌کوب برقی داریم و می‌تونستم ازش استفاده کنم.

امروز لامپ جلوی در رو عوض کردم. نیم‌ساعت توی پاگرد روی نردبون وای‌ساده بودم و سعی می‌کردم پیچ‌ومهرهٔ حباب سقفی فانوس‌شکلو بندازم ولی اونجا تاریک بود و نمی‌خواستم تا سقفی رو نبستم لامپو روشن کنم -چون فکر می‌کردم ممکنه تو صورتم منفجر ‌شه- و نمی‌دیدم چی‌کار می‌کنم. رسماً آزمون و خطا می‌کردم. آخرش که تموم شد، خیس عرق بودم و بازوهام سر شده بود.

امروز کارهای جدیدی کردم، کارهایی که منظقاً باید هیجان‌زده‌م می‌کرد، اما من بعد از تموم شدن هر کدومشون های‌های گریه کردم.


نظرات 1 + ارسال نظر
نرگس باران پنج‌شنبه 29 اسفند 1398 ساعت 18:02

عزیز من، تاریک بود! خب گوشیتو میبردی و نور مینداختی تا ببینی

ممنون از راهنمایی =))) ولی به دو دستم نیاز داشتم و جایی هم که می‌تونستم گوشی‌مو بذارم اون‌قدری فاصله داشت که نورش کم می‌شد و به کارم نمی‌اومد.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد